فیلم The Northman ساختهی «رابرت اگرز» داستان آشنای انتقام و گریزناپذیری سرنوشت است. داستانِ اساطیری منطقه اسکاندیناوی که منبع الهام شکسپیر در خلق تراژدیهای ماندگاری مثل «هملت» بوده است. در واقع، اگر دقیقتر نگاه کنیم، هر گوشهای از خط داستانی این افسانهی اروپای شمالی، به اثرِ مستقل و کاملی در دستان شکسپیر تبدیل شده است. به همین دلیل، میتوان در میان کاراکترهای فیلم، شخصیتهای شکسپیری مختلفی را تشخیص داد. با این حال، روایتِ اگرز، چیرهدستانه به فیلمی حماسی و خونین تبدیل شده که درهمتنیده با دنیای جادو و ارواح، فضایی وهمآلود و چشمنواز خلق کرده است. فضایی که به خوبی موقعیت شخصیتها در جهان داستانی را به نمایش میگذارد.

اگرز در فیلم The Northman با بهرهگیری از یک الگوی صحنهپردازی متمایز و استفاده حسابشده از رنگها، به طور منظّم توجّه تماشاگر را هدایت میکند. استفاده مکرر از نورپردازیهای کممایه و حذف صحنه در سکانسهای داخلی یا سکانسهایی که در شب اتفاق میافتند، امکان برجسته ساختن بازیگران در پیشزمینه را فراهم میکنند. همین است که اغلب در طول فیلم، با الگوی تکراری و مشخصی از قرارگیری شخصیتها در پیشزمینه و مرکز قاب روبهرو هستیم. نور زرد-نارنجیِ آتش کمفروغی که بر چهرهها تابیده و پسزمینهای که فاقد هر گونه عنصر تمایزبخشی است، فضایی متمایز به وجود میآورند که گویی شخصیتها از درونِ خلأ و تاریکی بیرون پریدهاند و چهرههای مبهوت، خشمگین، ترسیده، یا پریشان خود را در مرکز قاب، در برابر توحش زندگی به نمایش میگذارند و خود، عامل تداوم آن میشوند.

این الگوی صحنهپردازی و استفاده از رنگهای سرد و تیره، یا نارنجی و زرد در فضاهای داخلی و شبانه، یا دریاهای طوفانی غمزده با رنگِ سبزِ کوهستان پوشیده از چمن و فضاهای جنگلی پُردرخت یا برفی نیمه اوّل فیلم در تضاد قرار میگیرند؛ تا در نهایت، تماشاگر تجربهی متناوبی از شوک بصری ناشی از رنگها را تجربه کند و در مسیر ادیسهوار همراهی با «شاهزاده املث» (با بازی الکساندر اسکاشگورد) به جهنّم پایانی فیلم برسد.
از یک جنبه میتوان ساختار روایی فیلم The Northman را با الگوی داستانی فیلمی مثل «گلادیاتور» (ریدلی اسکات، 2000) مقایسه کرد. در واقع شباهتهای روایی این دو فیلم بسیار زیادند. با این تفاوت که فیلم رابرت اگرز، رویکرد محدودتر و متمرکزتری دارد. از این رو، با شتابِ زیادی به میعادگاه انتقام نهایی رهسپار میشود. ضمن اینکه عامل پیشبرندهی داستانی در فیلم The Northman یعنی سرنوشت، کاملاً با عناصر جادویی و اساطیری مثل شمنها، جادوگران و پیشگویان اسرارآمیز به حرکت درمیآید.
فیلم عجیب The Northman و ارتباط آن با گلادیاتور را
اینجا بخوانید
امّا هر دو فیلم بر محور داستانهای انتقام رخ میدهند. قهرمان هر دو فیلم به دلایلی از سوءقصد اولیه جان سالم به در میبرند. سپس، برای مدّتی، دورافتاده از جایگاه مهمشان در گذشته، از انگیزهی انتقامجویی فاصله میگیرند [در هر دو فیلم، قهرمانهای داستان به «مزدور/برده» تبدیل میشوند]. تا سرانجام دوباره خود را در شرایطی میبینند که گریزی از سرنوشت ندارند. شباهت این دو فیلم تا آنجا ادامه دارد که قهرمانهای خود را تا دروازههای جهان دیگر دنبال میکنند.

صحنهها و نماهای چشمگیر فیلم The Northman زیادند. امّا صحنهای در نیمهی اوّل فیلم هست که به نظرم از هر نظر کامل است. هم توحش و خشونت حماسی فیلم را در خود فشرده دارد، هم اندکی چاشنی طنز و شوخی به ماجراجویی خونین خود افزوده است. جدای از اینها، دارای لحظهای است که به نوعی «نقطهی تعلیق اخلاقی» شباهت دارد. جایی که این انتظار را برای لحظهای در بینندهی امروزی برمیانگیزد که شاید قهرمان داستان، با یادآوری کودکی پررنج خود، کنشی اخلاقی در پیش گیرد و از کشته شدن بیگناهان جلوگیری کند. امّا در ادامه درمییابیم که این تنها یک تداعیکننده و مقدمهچینی برای بازگرداندن قهرمان به مسیر انتقامجویی بوده است.

به نظرم در صحنهی پُرکششِ حمله به روستا و کشتار وحشیانه اهالی آن، با دوربینی سیّال و چابک، و موسیقی پرضرب که به نمای طنزآمیزی از جنگجویان خسته و فرسوده از نبرد ختم میشود؛ رابرت اگرز مکث و فرصتی هرچند کوتاه برای رستگاری جهان ظالم و سرشار از وحشیگری اساطیری تعبیه میکند. جایی که ممکن است خشونتْ برای یک نوبت و استثنائاً در جهت نجات بیگناهان به کاردرآید. در عوض، املث با چهرهای بیاحساس نظارهگر نوزادان و کودکانی میشود که از مادرانشان به زور جدا میشوند تا به آتش کشیده شوند. این، همان جایی است که فیلم اگرز، تماشاگران معاصر را به درون جهان داستانی خود فرو میبلعد، جایی که مسلّم میسازد، قانون و قاعدهی جهانی که نظاره میکنند، همین است: توحش.
در واقع، در طول فیلم، عشق پدر و مادر به فرزند، به عنوان یگانه و تنها نقطهی روشن و رستگارکنندهی جهان داستانی پرداخته میشود؛ ولی فیلم The Northman سرانجام در نقطهی عطف نیمهی دوّم، حتّی عشق مادرانه را نیز زیر نگاهی موشکافانه بُرده و همان توحش را در درونش مییابد.
مختصر این که، سومین ساختهی رابرت اگرز را باید جزو مهمترین فیلمهای سال ۲۰۲۲ درنظر آورد که تجربهی تمامعیار تماشای فیلمی حماسی و خونین را برای تماشاگرانش رقم میزند. به ویژه این که تیم بازیگری فیلم شامل الکساندر اسکاشگورد، ایثن هاوک، نیکول کیدمن، آنا تیلور جوی، ویلم دفو، بیورک، و کلیس بنگ حضورِ چشمگیری در فیلم دارند.